اسطورهشناسی دانشی است که به بررسی روابط میان افسانهها، و جایگاه آنها در دنیای امروز میپردازد.
اسطوره نماد زندگی دوران پیش از دانش و صفت و نشان مشخص روزگاران باستان است. تحول اساطیر هر قوم، معرف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع، اسطوره، نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالا روندهٔ ذهن بشری است. اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه میگیرد، و برآمده از رابطهٔ دوسویه این دو است.
فهرست مندرجات[مخفی شود] |
این واژه که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار میرود، از واژههایی است که در بیشتر زبانهای هندواروپایی مشتقاتی دارد. در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشتههای بودایی بکار رفته است. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه(فرانسوی) Histaire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار میرود.
آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت اسطورهها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافته اند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگیهای اجتماعی خویش آنرا تعریف کرده اند. گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده میشود، علت اآن این است که آنها به اسطوره از سر اغتقاد و ایمان مینگرند. آنان دنبال این اندیشهٔ اشتروس که «برای درک اندیشهٔ وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد،» نه تنها به ساختار، بلکه به عمل کرد جادویی اسطوره درجامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیدهای ایمان میآورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهمتر از نهادهای کهن است. میرچا الیاده دین شناس رومانیایی اسطوره را چنین تعریف میکند:
اسطوره نقل کنندهٔ سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعه ایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده است. به بیان دیگر: اسطوره حکایت میکند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصهٔ وجود نهاده است. بنابراین، اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کرده است. اسطوره فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن میگوید. شخصیتهای اسطوره موجودات فراطبیعی اند و تنها بدلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده اند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را باز مینمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.
در مقابل هستند عده دیگری که به اسطوره صرفاً از سر انکار مینگرند. این گروه اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا سازوارهای کهنه و از کار افتاده میبینند که بیشرفت بشر آنرا از رده خارج کرده است.
اسطوره ,قصهایست با خصلتی خاص ,یعنی نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند .اسطورهشناسی علمی است که کارش طبقهبندی و بررسی مواد و مصالح اسطورهشناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همه دیگر علوم تاریخی معمول است.[1]
به عبارت دیگر، اسطوره تلاشی برای بیان واقعیتهای پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیدههایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی اورده و این زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست. به عبارت دیگر،انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش اسطورهها را خلق کرده است.
نخستین بار که از کلمه اسطوره در زبان فارسی استفاده شده،به توسط خاقانی شاعر است که کمابیش از اسطوره با معنایی منفی یاد میکند:
قفل اسطورهٔ ارسطو را | بر در احسن الملل منهید |
که اشاره دارد به برتری طلبی گروهی از مسلمانان آن دوران نسبت به فلسفی مشربان یونان.آنان که سلسله جنبان عقلانیت شان ارسطو میبوده و به زعم شاعر عزلت گزیده فارسی گوی ،این مشرب و این عقل اسطوره است نه حقانیت. قبل از این اما هرگز این واژه در زبان فارسی مشاهده نشده است.